داستان اعتماد به نفس بوذرجمهر وزیر انوشیروان
در داستان های تاریخی آمده است که انوشیروان نسبت به بوذرجمهر وزیر خود خشمگین شد. دستور داد او را در اتاقی تاریک زندانی کنند. چند روز گذشت. انوشیروان کسی را فرستاد تا وضع و حال او را جویا شود. فرستاده انوشیروان بوذرجمهر را خوشحال و مطمئن یافت . از او پرسید: در این شرایط سخت در مضیقه ای، چگونه خونسرد و آسوده ای؟ بوذرجمهر گفت: من از معجونی که از چهار ماده ترکیب شده است، استفاده می کنم و این معجون مرا سرحال و امیدوار کرده است. فرستاده پرسید: ممکن است این معجون را به ما معرفی کنی تا در مشکلات از آن استفاده کنیم؟
بوذرجمهر گفت:
ماده اول: توکل من بر خداست، آنچه مقدر است، خواه ناخواه رخ می دهد و بی تابی در برابر آن، مشکلی را حل نخواهد کرد.
ماده دوم: صبر و شکیبایی بهترین چیزی است که در آزمون های الهی به کمک انسان می شتابد، اگر صبر نکنم چه کنم؟ بنابراین، با بی قراری نباید خود را هلاک کنم. ادامه در ادامه مطلب.....
ماده سوم: در مقایسه با مشکلی که من دارم، مشکلات بزرگ تری نیز وجود دارد،. پس خدا را شکر که به آنها گرفتار نشدم.
ماده چهارم:از این ستون به آن ستون فرج است!
چون این سخن به انوشیروان رسید، بوذرجمهر را آزاد کرد و او را گرامی داشت.
هرگونه کپی برداری از این متن بدون ذکر منبع ( مجله اینترنتی خورشید زندگی - بنیامین یوسفی) از نظر مالکیت معنوی و قانونی مجاز نیست.